ورزش های صبحگاه حسین یک کلاس کامل بدنسازی بود. ما را به استادیوم پشت سپاه می برد و چنان می دواندمان که جانمان را به لب می رساند. برخی روزها نیز ما را به اطراف قدمگاه حضرت ابراهیم خلیل می برد و آنجا تمرین می داد. من از ورزش های او فراری بودم. با وجودی که جوان و فوتبالیست بودم، اما حقیقتش را بخواهید از دست ورزشهای صبحگاهی فرار می کردم. شب را از سیاه جیم میشدم و به خانه سید رحیم می رفتم تا ورزش نکنم یک روز که سید حسین ما را حسابی دوانده و شیره مان را در آورده بود، بچه ها شروع به غر زدن کردند و به سید حسین متلک گفتند سید حسین ایستاد و گفت:
– خسته شده اید؟!
بچه ها به شوخی گفتند:
– نه! مرده ایم!
سید حسین حرفی زد که برای من خیلی عبرت آموز و جالب بود گفت:
– از آن موقع تا حالا «مقاومت» کرده اید و از حالا به بعد باید «استقامت» بکنید. ما باید در همه ی زمینه ها توانمان را آنقدر استمرار بدهیم تا به استقامت برسیم. استقامت تكرار مقاومت است