تا آن موقع حسرت شرکت در یک عملیات هجومی در دلم ماند بود. از آغاز جنگ تا آن روز که اوایل آذرماه بود، دائم و به طور مستمر دشمن به ما حمله کرده بود و ما فقط دفاع و مقاومت کرده بودیم. من در همان عالم جوانی دلم می خواست جنگمان از حالت دفاعی به تهاجمی تغییر کند و به جای آنکه همه اش در موضع دفاعی باشیم، حالت تهاجم به خود بگیریم و دشمن را از خاک خودمان بیرون کنیم. درسی به او بدهیم که دیگر هوس تجاوز به ایران را با همیشه از سرش بیرون کند.
کنجکاو بودم که بدانم فرماندهی جدید سپاه هویزه چه برنامه هایی در این زمینه دارد. من همان طور که شرح دادم تا قبل از این، شناختی از سید حسین و قابلیت های نظامی او نداشتم و نمی دانستم که چه می خواهد بکند. حسین مثل اینکه فکر مرا خوانده باشد در همان اولین جلسه گفت:
– من آمده ام هویزه تا سپاه اینجا را عملیاتی بکنم و از حالت دفاعی به تهاجمی تبدیل کنم. تا ما فقط دفاع و عقب نشینی می کنیم، هیچ تغییری در جنگ اتفاق نخواهد افتاد و وضعمان روز به روز بد و بدتر خواهد شد. تنها راه رهایی هجوم به دشمن است.
از صحبت های علم الهدی خیلی خوشم آمد و همان جا مهرش به دلم نشست. فهمیدم که روزهای خوش و پر حادثه ای با او خواهم داشت. قرار شد فردا صبح من و حسین برویم و حسین به عنوان فرمانده جدید معرفی بشود و رسما کارش را شروع بکند.
منبع: کتب گزارش به خاک هویزه؛ خاطرات سردار یونس شریفی؛ انتشارات سوره مهر