انقلاب اسلامی که در روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ به پیروزی رسید ساواکی ها و ژاندارمها دُمشان را روی کولشان گذاشتند و خودشان را در این سوراخ و آن سوراخ گم کردند. اما کمی بعد سروکله بعثیها و مزدوران عراقی پیدا شد. تقریبا از اوایل سال ۱۳۵۸ در کنار فعالیت های گروه وابسته به عراق که خلق عربی ها هم جزء همین گروه های وابسته به شمار می رفتند، دست نشاندگان وابسته به دشمن در مناطق مرزی و روستاهای اطراف هویزه شروع به مین گذاری کردند. همین امر باعث ایجاد مشکلات فراوانی برای عشایر و خصوصا دام های روستانشینان شد.
در همان ایام گاومیش هاو گوسفندان زیادی از روستائیان و عشایر عرب روی مین رفتند و تلف شدند. یک خانواده روستایی عرب گاومیش را به اندازه بچه اش دوست دارد زیرا همه ی معاش یک خانواده غالبا یک یا دو گاومیش است و طبیعی است که با روی مین رفتن یک گاومیش روستایی عرب بی پناه دچار چه مشکلات اقتصادی می شد. مشکلاتی که حزب بعث عراق برای آنها فراهم کرده بود. علاوه بر اینها مزدوران عراقی یکی، دو پل و جاده را نیز در مناطق مرزی و هویزه منفجر کردند.
یکی از اقدامات اطلاعاتی دشمن، که متأسفانه ما هم به دلیل جوانی بی تجربگی در آغاز متوجه آن نشدیم، جمع آوری اطلاعات توسط دشمن در پوشش اعزام عشایر و خانواده ها به مناطق مرزی هویزه من یک خانواده از عراق می آمد و در یکی از روستاهای اطراف هر و مرز ایران و عراق مستقر می شد. اما یکی، دو نفر از مردها با زنهای این خانواده در واقع جاسوس و لحېر چین عراقی ها بود. آنها به طور عادی با مردم روستا و روستاهای اطراف مراوده و داد و سسٹل می کردند و زیر همین پوشش ماموریت جاسوسی خود را به نحو احسن انجام می دادند. مثلا جاده ها، پل ها، مخازن آب و موقعیت های حساس نظامی، لشکری و کشوری ایران در مناطق مرزی و حتی تا عمق هویزه و سوسنگرد را شناسایی کردند و با عبور شبانه از مرز، اطلاعات جمع آوری شده را به حزب بعث عراق منتقل کردند.
متأسفانه یکی، دو خانواده نیز که در زمان حسن البکر به ظاهر از عراق رانده و در هویزه مستقر شده بودند نیز جاسوس عراق و حزب بعث از آب در آمدند. این دو خانواده در زمان شاه از عراق رانده شده بودند و مورد مرحمت و حمایت همه جانبه مردم خونگرم عرب هویزه نیز قرار گرفته بودند. اما آنها نمک را خورده و نمکدان را شکستند. بعدها بود که ما فهمیدیم عده ای از اعضای این دو خانواده جاسوس و مزدور حزب بعث عراق هستند. مردم هویزه به آنها منزل، دكان و پول دادند و هر کمکی که از دستشان بر می آمد برای شان انجام دادند. اما آنها جواب این محبت های هویزوی ها را با جاسوسی برای دشمن و انتقال اخبار می دادند!
جنگ که شروع شد، این دو خانواده به نیروهای متجاوز پیوستند و زندگیشان را از هویزه برچیدند و به عراق مهاجرت کردند. هنگام بود که فهمیدیم چه کلاه گشادی سرمان رفته و این مهمانان ناخوانده چقدر بی مروت و نامرد بوده اند.
منبع: کتب گزارش به خاک هویزه؛ خاطرات سردار یونس شریفی؛ انتشارات سوره مهر