وقار و روحیه حسین در هویزه

به دلیل هجوم دشمن به سوسنگرد بسیاری از خانواده های هویزه ای خانه و کاشانه ی خود را رها کرده و به اطراف هویزه کوچ کرده بودند. هویزه به آن شلوغی، خیلی کم رفت و آمد شده بود و در کوچه هایش کسی دیده نمی شد. هویزه مثل شهر ارواح بود. برخی از خانواده ها نیز روزها از شهر خارج می شدند و شب ها به خانه های خود باز می کشتند. جمعیت شهر به شدت کاهش پیدا کرده بود. عراقی ها مرتب هویزه را با توپخانه مورد هدف قرار می دادند و می زدند. همین امر باعث شده بود تا شهر ناامن شود و کسی جرأت ماندن را نداشته باشد. با همه ی اینها حسین طوری با نظم و مقررات رفتار می کرد که گویی در تهران هستیم و او فرمانده سپاه پاسداران تهران است. نه شهر جنگ زده و خالی از سکنه هویزه! کاملا عادی رفتار می کرد. انگار نه انگار که دشمن در پنج، شش کیلومتری هویزه در کمین است و با خیز کوتاه می تواند شهر را به اشغال خود در آورند.
حسین عادت داشت که همه برنامه های سپاه در مواقع صلح آرامش را، در آن اوضاع جنگی هویزه نیز پیاده کند. وقار و روحیه اش برای ما خیلی جالب بود. مثلا ما موظف بودیم که صبح مراسم صبحگاهی داشته باشیم و یا برای تقویت جسمانی مان، ورزش صبحگاهی بکنیم.

منبع: کتب گزارش به خاک هویزه؛ خاطرات سردار یونس شریفی؛ انتشارات سوره مهر